متین این هفته بابات (دور از جان تو)انتر چرخان آژانس کاریابی شده بود و تو شل کن ،سفت کن اونها گیر کرده بودم و یکروز تلفن میزدند که امشب کار هست و یکروز میگفتند امشب کار نیست ،خلاصه بابایی یک ماشین خرید و هزار جور قر و فر پشت سرش اومد ولی چون خدای بزرگ تو کانادا بابات و شما ها رو دوست داره (شاید هم تو رو دوست داره و ما زنگوله پای تو شدیم!؟) در همین آخرین شبی که آژانس تلفن زد و گفت کار فعلا تعطیله و بابایی رو تو فکر برد ،یک اتفاق افتاد و بابا رفت و سایت کی جی جی مونترال رو برای کار چک کردم و یک کار تو شرکت کامپیوتری دیدم که با حال و هوای بابایی جور بود و برای اون میل زدم و اونها هم برای بابایی همون شب میل زدن که فردا یعنی جمعه (دیروز) برم به آدرسشون و برای یک مصاحبه 15 دقیقه ای آماده باشم و جمعه با همدیگه رفتیم و بابایی رو قبول کردن که از 2 شنبه بره سر کار و تا اول سال هفته ای 30 ساعت وساعتی 10$ و از سال آینده 40 ساعت و ساعتی 12$ و این هفته بابا این کار رو شروع میکنه البته باید ببینه چطوره ولی همین که شب خونس از همه چیز بهتره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر