۲۵ فروردین ۱۳۹۰

نظری بسیار بجا و درست در مورد کانادا و مهاجرت


 نشستن پای صحبت یک فرد ناموفق یا شکست خورده، کانادا را در نگاه شنونده به جهنم سیاهی بدل می کند که کسی هم جرات خروج از آن را ندارد و در مقابل صحبت های فردی موفق با یک زندگی منسجم ما را به این باور می رساند که کانادا بهشت برین است. برداشت مثبت یا منفی یک مهاجر تازه وارد هم با یک مهاجر قدیمی تفاوت زیادی دارد و ناگفته نماند که در این مورد هر کس هم از منظر خودش تا حدودی درست می گوید. با فرض این که برداشت و گفته های هر کس از زندگی و رضایتش چه از نوع داخل نشین یا خارج نشینش به شدت با دیگری متفاوت و تابعی از شرایط خصوصی و شغلی و البته اجتماعی است، می توان نتیجه گرفت که نباید به آوازهای دهل خارجی یا داخلی گوش سپرد و باید آن قدر قوی بود که با جریان باد به این ور و آن ور کشیده نشد! تنها راه ثابت قدم بودن هم هدف گیری صحیح است و باری به هر جهت نبودن!! کسانی که با شعار می رویم ببینیم چه می شود و تصور این که همه چیز آن جا فراهم است می آیند احتمالاً عاقبتی بهتر از حسرت آوازهای دهل داخلی را نخواهند داشت و البته بر عکس بسیاری از داخل نشینان هم به دلایل شرایط موجود و بر اساس شنیده ها تصور می کنند که ای وای آوازهای دهل خارجی عجب آوازی است!!
اما حقیقت این است که دیدن چند عکس فیس بوکی این وری ها یا آن وری ها به معنای جاودانه بودن عیش و نوش صاحب آن نیست و دیدن گوشه ای از زندگی افراد و دور هم بودن ها برای هر چه بیشتر خوش گذشتن یک سفر کوتاه به مسافر (چه به داخل و چه به خارج) به معنای همیشگی بودن این روزها نیست.
زندگی در هر شهر و کشوری مختصات خودش را دارد. در شهرستان، در پایتخت و در کانادا. در کانادا هم مثل هر کجای دنیا زندگی عادی جریان دارد و در آن سوی آب ها نیز هم. مردم سر کار می روند و ساعت های طولانی کار می کنند، بیمار می شوند، قسط دارند، اجاره خانه دارند و …… نه این که هیچ تفاوتی میان شهرستان و پایتخت ما و کانادا نباشد که تفاوت ها اظهر من الشمس است اما آن چه ناصواب است تصور مطلق گونه از بهشت و جهنم است.
البته در این هم شکی نیست که ما اصولاً به صورت ژنتیکی آدم هایی ناراضی و از همه چیز و همه کس شاکی هستیم و تقریباً تحت هر شرایطی غر می زنیم. به نظر من این رفتار دو دلیل دارد یکی همان اصل ژنتیک است، مثلاً خدای ناکرده هرگز عبارت «خدا رو شکر، همه چیز خوبه» و بلا نسبت «عالیه» از دهانمان بیرون نمی جهد و نهایت رضایتمان را با «ای بدک نیست» بروز می دهیم. لازم به ذکر است که در این شرایط اگر هم کسی از عجایب خلقت پیدا شود که خشنود و خوشحال باشد مطمئن هستیم که طفلک حتماً یک چیزیش هست و تلاش می کند با درآوردن ادای آدم های راضی به خودش بقبولاند که هیچ مشکلی ندارد!!! دلیل دومی هم که همیشه از ابراز رضایت و شادمانی دریغ می ورزیم و ترجیح می دهیم کمی تا قسمتی مشکل دار به نظر آییم ترس از چشم زخم خوردن و دفع هر گونه بلا از طرف حسودان و بخیلان است!! متاسفانه معمولاً هم این امواج منفی روی زندگی ها تاثیر می گذارد و گاهی همان می شود که می ترسیم!! از آن جایی که دودکردن اسفند هم در بسیاری از خانه ها و آپارتمان های کانادا مقدور نیست احتمال بروز چنین حوادث شومی به شدت بالاست!!!
بگذریم، بسیاری از داشته های ناراضیان امروز آرزوهای سال های دورشان است که دیگر رنگی برایشان ندارد. شاید تصور این عزیز این بود که علت خوشحالی و رضایت من، تازه واردبودنم و هیجانم از تجربه شرایط جدید است که احتمالاً به زودی رنگ می بازد اما حقیقت این است که علت این احساس علیرغم وجود مشکلات فعلی چیزی فراتر از شادی های کودکانه است، امید به بهبود اوضاع و شکر آن چه دارم و در این مدت به دست آورده ام احساس آرامش و رضایتی برایم به ارمغان می آورد که در وصف نمی گنجد.

این مسأله فقط در مورد من صادق نیست، همه آدم ها در غالب اوقات و در شرایط عادی هم مشکلاتی دارند و هم دلایلی برای احساس رضایت خوشنودی. خانواده، دوستان، سلامتی، تحصیلات، نیروی جوانی و حتی امکان و شرایط ترقی و موفقیت همگی نعماتی هستند شایسته شکرگذاری. در این دنیای وانسفا که هزار اتفاق و حادثه ناخوشایند در کمین است همین بس که امروز را به عشق آن چه داریم شاکر بوده و نیم نگاهی امیدوارانه به فردا داشته باشیم. تنها کافیست یک لحظه چشمانمان را ببندیم و به وقوع آن چه که حتی از تصورش هم هراس داریم بیندیشیم، بیماری، جنگ، زلزله، تصادف، ورشکستگی، بی کاری، مرگ….
دوست ناامید من که امروز در آن سوی آب ها روزشماری می کنی و خسته و دلزده ای، بدان که نه من در بهشتم و نه تو در جهنم. نه من خوشی زده زیر دلم و نه تو آخرین بازمانده انسان های ناخوشبختی. نه صرف زندگی در کانادا به معنای خوشبختی مطلق است و نه زندگی در ایران مایه بدبختی است. نه کسی یک شبه و با اخذ یک ویزا سعادتمند می شود و نه با نداشتن آن بدبخت. نه زیبایی ها و خوشی های اینجا را می شود انکار کرد و نه وجود مشکلات را، از طرفی هم نه بیان مشکلات دلیلی بر نارضایتی است و نه برشمردن لذت ها و تعریف از آن ها دلیل بر بی غمی!! حالا دیگر می دانم و می دانی که مهاجران توریست نیستند که مدام در حال خوش گذرانی باشند. کار می کنند، سختی می کشند و با گرفتاری های متعددی به خصوص در اوایل مهاجرت دست به گریبانند که البته معمولاً هیچ یک از این مشکلات خاص و مقطعی اصل تصمیمشان را زیر سوال نمی برد یا بهتر بگویم نباید ببرد.

و اما تو ای دوست اینور آبی ناراضی ام بدان که آن چه داری روزی آرزوی خودت و احتمالاً آرزوی دست یافتنی یا شاید هم دست نیافتنی بسیاری از آن هایی است که این نوشته را می خوانند یا خواهند خواند. بدان که احساس خوشبختی باید از درون خودمان آغاز شود و مطمئناً همه ما به اندازه کافی دلایلی برای خوشبخت بودن داریم.
کاش فقط یک لحظه به یاد آریم مردمانی را که روزی ساکن پیشرفته ترین کشور دنیا بودند و امروز ساکن یک کشور زلزله زده با احتمال وجود خطرات بیشمار ناشی از تشعشعات اتمی، اما هنوز صبور هستند و امیدوار. پس نه هق هق کن و نه قهقهه بزن، فقط لبخند بزن، لبخند.
این مطلب عینا از روی سایت مهاجران کانادا برداشته شده

۱ نظر:

mona گفت...

سلام

من یکی از خواننده های وبلاگتونم ...هم قدیمی و هم جدبد!

خیلی مطالب خوب و اموزنده ای میتویسید.....واقعا دستتون درد نکنه...
ما هم به همراه دختر 5 سالمون قصد اومدن داریم و منتظر مدیکالیم....!

باارزوی سلامتی و موفقیت برای شما